آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

جغله و غول سرزمین تنبلی (2)

سلام بچه ها اسم من جغلست . من قبلا بچه تنبل و بی انظباطی بودم ولی یکروز برای من اتفاقی عجیب افتاد که تنبلی رو برای همیشه کنار گذاشتم و میخوام اینجا داستانشو براتون تعریف کنم.       ماجرا از آنجا شروع شد که : یک روز ظهر وقتی از مدرسه به خونه برگشتم متوجه شدم پدر بزرگ جونم خیلی مریضه و پدر و مادر و خواهرم جیغ جیغو هم برای اینکه از پدر بزرگ مراقبت کنند به خونه پدر بزرگ رفتن. من تنها کاری که برای پدر بزرگ میتونستم انجام بدم این بود که از خدای مهربون بخوام پدربزرگ جونمو زودتر خوبش کنه پدر بزرگ همیشه بهم میگفت : جغله بچه تنبلی نباش !! و درسات رو بخون . وقتی یاد حرف های پدربزرگ و قولی که به او داده بودم افتادم تصم...
10 دی 1391

جغله و غول سرزمین تنبلی (3)

  و اما ادامه داستان : دریچه بسته شد و من از اون بیرون افتادم جایی پوشیده از گیاهانی عجیب ، به راهم ادامه دادم تا شاید یکی رو پیدا کنم تا ازش کمک بگیرم. همینطور که به راهم ادامه میدادم .. بالاخره از دور پسر بچه ای رو دیدم که روی کنده درختی نشسته بود . وقتی بهش رسیدم ، در حال جویدن آدامس بود ، به او سلام کردم ولی اون بدون اینکه جواب سلامم رو بده بی مقدمه رو به من کرد و گفت: چیه تو هم مثل من از دست مامان و بابات و غرغر و نصیحت هاشون خسته شدی اومدی اینجا؟؟؟؟ ماجرامو که براش تعریف کردم ، شروع به خندیدن کرد و گفت: برای چند برگ کاغذ پاشدی اومدی اینجا خب بچه میرفتی کتاب میخریدی ... "اون نمیدونست که کتاب بهترین دوست آدمه و بهترین د...
10 دی 1391

براي مامان گلم(مادر مامان كتي)

سلام مامان گل خوبید؟ خواستم بهتون بگم زود زود خوب بشید من دلم نمیخواد مامان گلم رو ناراحت و مریض ببینم پس به خاطر من زود خوب شید دوستت دارم مامان گل عزیزم دلم میخواد زود بیام به این دنیا و روی ماه تو و بابا جونم رو ببینم منتظرم باشید از طرف جوجوي شما ...
10 دی 1391

سونوي چهارم(آقا مهديار عشق ماست)

    سلام عزيز دل من الهي من فدات بشم امروز اومدم براي مرتبه چهارم ديدمت نفسم واي نميدوني چقدر وقتي ميخوام بيام ديدنت هيجان زده هستم ميخواستم سه بعدي برم ولي خانم دكتر سونوگرافي گفت چون سن جنين(شما رو ميگفت ها) بالاست عكساش خوب در نمياد واسه همين همون دو بعدي ولي مدل ان تي برام گرفت واي مهديارم تونستم ببينمت تمام اعضاء بدنت رو ديدم عشق هميشگي مامان و بابا راستي امروز مطمئن شديم كه پسملي هستي آخه......... مهديارم امروز به بابا جون(باباي مامان كتي ) گفتيم كه شما پسملي و بابا جون كلي ذوق كرد و خوشحال شد عكساتو واسه خاله ها و مامان گل و بابا جون فرستادم و كلي قربون صدقت رفتن پسرم عمو جون و مادر جون هم اومد...
10 دی 1391

روزي كه من به جمع مامانا اضافه شدم

  اون روز يعني ١٣٩٠/٧/٦ من ساعت ١٣ از سر كار مستقيم رفتم داروخانه و دوتا بي بي چك خريدم چند روزي بود به اينكه مامان شدم شك داشتم بلافاصله اومدم خونه و اولين بي بي چكم به خاطر استرس خراب شد و دومي ++++++ شد كلي اشك شوق ريختم و خوشحال شدم بلافاصله رفتم ازمايشگاه و تست دادم كه شكر خدا اونم ++++ شد من و بابا مهدي هنوز باورمون نميشد واسه همين رفتيم پيش خانم دكتر نصيري كه پزشك من هستن و ايشون هم گفتن كه بله ما داريم مامان بابا ميشيم و واسم پرونده تشكيل داد و گفت تاريخ زايمان انشالله ١٣٩١/٣/٨ ميشه خلاصه خيلي خوشحال شديم و بابا مهدي شب بهمون سور داد عزيزم عاشقتيم         تو هديه خدا و عيدي...
10 دی 1391

در کنارم زندگی آغاز کن...

  عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پیک یاس ها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاویدباش در کنارم زندگی آغاز کن... ...
10 دی 1391

جغله و غول سرزمین تنبلی

  به نام خدا يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود غير از خدا هيچكس نبود   اول مهر بود ‚ روز آغاز مدرسه ‚ كوچولوهاي 7 ساله همه با اشتياق اولين روزهای مدرسه رو پشت سر ميگذاشتند.در ميان اين بچه ها پسر بچه اي بود كه مثل بقیه هم سن و سالاش وقتی از مدرسه به خونه ميرسيد از اتفاق هايي كه در مدرسه برايش افتاده بود براي بابا و مامانش شروع به تعريف ميكرد. تمام صحبت هاي پسر كوچولو در مورد يكي از همكلاسيهاش به اسم جغله بود ‚ پسر بچه اي بازيگوش و تنبل كه بسيار شيطون و بلا بود . بقدري شيطنت هاي جغله براي باباي پسر كوچولو جالب بود كه وقتي از سر كار به خونه ميومد ‚ بي صبرانه انتظار ميكشيد تا پسرش از مدرسه بي...
10 دی 1391

سونوي سوم تعيين جنسيت(آقا مهديار گل مامان و بابا)

        سلام عشق مادررررررررررررررررررررررر خوبي؟ الان تازه از سونو گرافي اومدمممممممممم واي مهديارم باورت ميشه الان اقاي دكتر سونو گرافي گفت تو پسملي   الهي مادر قربونت بشه عزيز دلمممممممممممممممم عاشقتم نگران سلامتيت بودم و مجبور شدم برم دكتر ولي گفتم از فرصت استفاده كنم ببينم چي هستي نازپري يا كاكل زري؟       ديدم واي خداي ممممممممممممن كاكل زري ماماني هستي جيگرتو بخورم من عشقم بوووووووووووووووووووووووووس     ...
10 دی 1391